شرکت ریزسامانه‌های سبز آینده

 | تاریخ ارسال: 1403/3/12 | 
  
      
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                            
 دکترفرشاد برازنده
 مدیر عامل شرکت ریز سامانه‌های سبز آینده
دانشیار دانشکده مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر

                           
در چهارم آبان ماه سال ۱۳۵۱ در محله جلفای اصفهان به دنیا آمدم. از بچگی علاقه مند به ماجراجویی های علمی و داستان های علمی تخیلی داشتم. همیشه خط تولید من را جذب می­کرد و دوست داشتم خط تولیدی داشته باشم که بتواند همه چیز تولید کند. درست شبیه به پروفسور بالتازار.
فکر میکردم رشته فیزیک جوابگوی من به عطش در ساخت تجهیزات مختلف برقی و مکانیکی باشد. برخلاف سنت خانوادگی که همه در حرفه های پزشکی مشغول بودند، با راهنمایی یکی از دوستان دنیا دیده، با رشته مهندسی مکانیک آشنا شدم. احساس کردم هر چند که با رشته مکانیک همه چیز نمیشود ساخت ولی شاید پاسخگو به توانمندی ساخت بسیاری از قطعات باشد. دوره کارشناسی خود را به اصرار خانواده در شهر خود و در دانشگاه صنعتی اصفهان در رشته مکانیک آغاز کردم و بعنوان شاگرد دوم فارغ التحصیل شدم. برای کارشناسی ارشد، با رتبه سه کنکور سراسری وارد رشته مکانیک در دانشگاه شریف شدم. تز کارشناسی ارشد من در کشور رتبه نخست انجمن مکانیک را گرفت. در دوره کارشناسی ارشد با رشته مکاترونیک آشنا شدم و متوجه شدم که آرزوی بچگی من که به هردو رشته برق و مکانیک علاقه داشتم با این رشته تامین می شود. برای ادامه تحصیل از آمریکا بورس گرفتم و در رشته مکانیک گرایش مکاترونیک فارغ التحصیل شدم.
در امریکا با شاخه سیستمهای میکروالکترومکانیکی آشنا شدم.  با عشق به اینکه بتوانم این رشته را در ایران گسترش دهم، به کشور برگشتم. مدتی در دانشگاه به تدریس و کارهای آزمایشگاه و همکاری با جاهای مختلف پرداختم. کم کم احساس کردم که دانشگاه فضای لازم برای بلند پروازیهای مرا فراهم نمی­کند. به همین دلیل احساس کردم باید به فکر فضای دیگری برای جامعه عمل پوشاندن به رویاهای کودکیم باشم. به کمک تعدادی از اساتید و دوستان موفق شدم بودجه ای برای راه اندازی آزمایشگاه ریزفناوری جذب کنم و با کمک دکتر یغمایی عزیز از امریکا و از مدیران سابق IBM صنعت ساخت قطعات در ابعاد میکرون را در کشور راه اندازی کنم.
این ازمایشگاه باعث شد تا مفهوم HighTec را عمیقا درک کنم و با مشکلات آن آشنا شوم. با کمک دکتر یغمایی دانشجویان زیادی برای همکاری تربیت کردیم که متاسفانه اغلب به خارج مهاجرت کردند. اوایل دهه ۹۰ با دکتر برومند اشنا شدم. ایشان که معاون پژوهشی دانشگاه بود به شدت و با پیگیری مرا تشویق به راه اندازی شرکت می نمودند.
نهایتا یکروز در زمستان ۱۳۹۴ یکی از کارمندان دفتر ایشان به سراغ من آمد و گفت برایت یه شرکت ثبت کردیم. برای اولین بار با ترسم روبه رو شدم. مدیریت یک شرکت دانش بنیان برای من که به شدت روحیه کارمندی داشتم آسان نبود. بین دو روحیه محطاط، گوشه گیر و دوری از خطر کارمندی و بلندپروازیها و ریسک پذیری تولید بلاتکلیف بودم. شبیه به آدمی بودم که همیشه میل به شنا در دریای آزاد داشت ولی ترس از غرق شدن من را از آن باز می داشت. اکنون وسط دریا بودم و باید شنا می کردم.
در شروع به کار در شرکتم کردم و با ادم های مختلف زیادی روبرو شدم. به دلیل بی تجربگی و روحیه کارمندی مسیر های اشتباه زیادی رو طی کردم. شرکت تقریبا تا مرز ورشستگی جلو رفت. آدمهای غلط زیادی کنارم قرار گرفتند: بعضی بخاطر عملکرد بد من، بعضی به دلیل بی تجربگی من و بعضی به دلیل ذهنیت اشتباه.
در تماس با ادمهای مختلف متوجه شدم که ساختار بازار با چیزی که فکر میکردم بسیار متفاوت است. در همین سالها تغییر برازنده از یک استاد دانشگاه با روحیات کارمندی به سمت یک مرد کسب و کار آغاز شد که خالی از آسیبهای روحی و جسمی نبود. دچار افسردگی شدم. شروع به مطالعه داستان زندگی ادمهای موفق در دنیا شدم. متوجه شدم همه افراد موفق در همه جای دنیا این دوران سخت رو تجربه کردند. این موضوع باعث ارامش نسبی من شد. وضعیت موجود و ناتوانی های خود را قبول کردم و به دنبال راه حل گشتم. ابتدا به دنبال یک ناجی بودم که مرا به مسیر درست راهنمایی کند و کمک کند من به بهشت موعود برسم. زمان برد تا متوجه شدم آن ناجی کسی جز خود من نیست.
ادم های مختلف با استنباط های  اشتباه از وضعیت فعلی، مشاوره های نادرست زیادی ارائه کردند. هیچ یک به من گوشزد نکرد که  استارتاپ یک مفهوم ناشناخته در ایران است و افراد کمی دارای تجربه در این حیطه هستند. فرق استارتاپ با شرکت را من در طی این سالها خود متوجه شدم. هرچند که ماهیت حقوقی هردو یکی است ولی  اساس یک شرکت عادی تجربه ,سرمایه و توانمندی است در حالیکه استارتاپ ریشه در نادانی، ناتوانی و نداری دارد. این باعث میشود مدیریت این دو بسیار متفاوت باشد. به هرحال به مرور زمان با هزینه گزاف و آموزش در مدرسه زندگی، توانایی شناخت ادم های درست در من تقویت شد. با جمع شدن افراد درست، وضعیت شرکت رو به بهبود گذاشت.
امروزه شرکت رسا در زمینه ریزفناوری، دامداری هوشمند، کارخانه هوشمند و ایمنی هوشمند فعالیت میکند. آزمایشگاه ریزفناوری را برای تولید ریز سنسورها زیر نظر خوددارد. صاحب چند تکنولوژی بومی است که حاصل تحقیق و توسعه تیم قدرمتند رسا است. محصولات و خدمات منحصر به فرد رسا تنها قسمتی از ارزوهای یک کودک برای ساخت یک کشور پیشرو در فناوری و تکنولوژی است.
ولی با همه پستی ها و بلندی هایش حکایت همچنان باقیست....